امروز که آینه جوابش سنگ است
در ذهن زمانه عشق هم بی رنگ است
هر کس که نداند تو خودت می دانی
آری به خدا دلم برایت تنگ است
مقیاس اندازه گیری فاصله متر نیست اشتیاق است
مشتاق که باشی حتی یک قدم نیز فاصله ای دور است
همانند پلی بودم برای عبورت
به فکر تخریب من نباش
رسیدی دست تکان بده
من خود فرو می ریزم
هر لحظه بهانه ی تو را می گیرم
هر ثانیه با نبودنت درگیرم
حتی تو اگر به خاطرم تب نکنی
من یک طرفه برای تو می میرم
به کسی اعتماد کن
که بتواند سه چیز را در تو تشخیص دهد
اندوه پنهان شده در لبخندت را
عشق پنهان شده در عصبانیتت را
و معنای حقیقی سکوتت را
دل بسته ام به پاییز
شاید دوباره از سر مهر بیایی
اگر باور داری خاطره ها ماندگارند
پس آسوده خاطر باش که همیشه در خاطرم هستی
جوان ترین شاخه ی گل
از قشنگترین گل های باغ دلم تقدیم به تو که
خیلی گلی
دلبسته به سکه های قلک بودیم
دنبال بهانه های کوچک بودیم
رویای بزرگتر شدن خوب نبود
ای کاش تمام عمر کودک بودیم
دوستی
نه در ازدحام روز گم می شود
نه در خلوت شب
خفته یا بیدار یاد می دارمت