من به زنجیر وفای تو اسیرم چه کنم ؟
گر نیایی به خدا بی تو بمیرم چه کنم ؟
در هوای غم عشق تو ز خود بی خبرم
که من از عشق تو محتاج و فقیرم چه کنم ؟
خیلی وقته که منو ندیدی و ندیدمت
با خودت فکر نکنی که از دلم بریدمت
به دلم افتاده بود که
امشب حتما خوابت را می بینم
اینقدر خوشحال بودم که تا صبح خوابم نبرد
تو که رفتی دلم برایت تنگ شد
حال که آمده ای در دلم جا نمی شوی
این خورشیده که داره به من لبخند می زنه
یا تویی که داری می خندی
از A تا Z
تنها چیزی که اهمیت داره
U و I هست
شاید زمان های اندکی را در کنارت باشم
اما زمان ها بسیاری را به یادت هستم
شاید همیشه …
واسه دشت وسیع مهربونی هات مترسک می شم
تا هرگز غم دور و برت پیدا نشه
من عاشق آن دیده چشمان سیاهم
بیهوده چه گویم که پریشان نگاهم
گر مستی چشمان سیاه تو گناه است
من طالب آن مستی و خواهان گناهم
دل ز ما خواست که در فکر تو باشیم مدام
سربلندیم که پیمان نشکستیم هنوز