پرتال تفریحی سرگرمی جوجو فان

بزرگترین سایت جوک و اس ام اس

پرتال تفریحی سرگرمی جوجو فان

بزرگترین سایت جوک و اس ام اس

اس ام اس تیکه دار جدید

زحمت دارد . . . آدم بودن را میگویم !

این را میشود از مترسک ها آموخت

آن ها تمام عمر می ایستند تا آدم حسابشان کنند .


* * *


احترام من نسبت به تو به تنت زار می زند!

باید کمی از پهلوها برایت تنگش کنم

تا کمی اندازه ات شود . . !



* * *

زیر آوار آخرین حرفت جا ماندم…
لعنتی…
نمیدانی خداحافظت چند ریشتر بود…
  ادامه مطلب ...

سخنان دکتر علی شریعتی

هر چه هست برای مصلحتی است...و هر که هست به خاطر منفعتی است.

و هیچ چیزبه<<خودش>>نمی ارزد

دکتر شریعتی

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

اگر روزی تهدیدت کردن بدان در برابرت ناتوانند..


اگر روزی خیانت دیدی بدان قیمتت بالاست..

اگر روزی ترکت کردن بدان لیاقت با تو بودن را نداشته اند..

دکتر شریعتی  ادامه مطلب ...

داستان زیبا و پند آموز تاجر میمون


روزی روزگاری در روستایی در هند مردی به روستایی ها اعلام کرد که برای خرید هر میمون ۲۰دلار به آنها پول خواهد داد.

روستایی ها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون به جنگل رفتند و شروع به گرفتنشان کردند و مرد هم هزاران میمون به قیمت ۲۰دلار از آنها خرید ولی با کم شدن تعداد میمون ها روستایی ها دست از تلاش کشیدند و به همین خاطر مرد اینبار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها ۴۰دلار خواهد پرداخت. 
ادامه مطلب ...

جدیدترین اس ام اس های فلسفی


گاهی وقت ها “سکوت” بهترین حرف و “نبودن ” بهترین حضور است . . .

*

*

*

پیامک فلسفی

کسانی هستند که از خودمان می رنجانیم

مثل ساعت هایی که صبح، دلسوزانه زنگ می زنند

و در میانِ خواب و بیداری، بر سرشان می کوبیم

بعد می فهمیم که خیلی دیر شده . . . 
ادامه مطلب ...

تا حالا دقت کردین؟!!

خونه وقتی مامان نیست مثل کامپیوتریه که به اینترنت وصل نیست

اس ام اس خنده دار

جوک خنده دار

تا حالا دقت کردید یه کاغذی که براتون خیلی مهمه تا نخوره .همه ی جهان هستی برای تا کردنش تلاش میکنه؟؟  ادامه مطلب ...

داستان زیبا و غمگین دوستت دارم

ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺯﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﮔﻔﺘﻦ ﻫﺮ ﺷﺐ ﭘﺴﺮﻩ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ..
ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﺁﻣﺪ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﺎﺯﮐﻨﺪ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﻟﺶ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ
ﺻﺒﺢ ﻭﻗﺖ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺴﺮﻩ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﻭﮔﻔﺖ:
ﭘﺴﺮﻡ ﻣﺮﺩﻩ … 
ادامه مطلب ...

تا حالا دقت کردین؟!!


آقا (بعله ما با سواتیم دیگه) من دقت کردم دیدم وقتی میخوام نمره هایی که مطمئنم که بالاست رو به بابام نشون بدم سایت گیر میکنه اینترنت سرعتش حلزونی میشه کامپیوتر می هنگه آخرشمبرق میره ولی کافیه یه نمره ضایع داشته باشم اینترنت با سرعت نور نمره رو نشون میده بعد موقهع بستن نمره سایت گیر میکنه رو همون نمره

اس ام اس خنده دار

جوک خنده دار

+ دقـت کـردیـن ایـن محصــولاتـی کـه
تـلوزیـون تـبلیـغ میکــنه همــه قیمـتـاش مــثلا 79 هــزار یــا 29 و. . . هسـتــش ...؟ لامــصب خیــلی رو مُخــه ...
نمــیدونـم چـرا Rond نمیـکـنن قـیمــتو ...+  ادامه مطلب ...

داستان زیبای فقیر و ثروتمند و پیامبر (ص)

 یکى از مسلمانان ثروتمند با لباس تمیز و فاخر محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم آمد و در کنار حضرت نشست
سپس فقیرى ژنده پوش با لباس ‍ کهنه وارد شد و در کنار آن مرد ثروتمند قرار گرفت .
مرد ثروتمند یکباره لباس خود را جمع کرد و خویش را به کنارى کشید تا از فقیر فاصله بگیرد.
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم از این رفتار متکبرانه سخت ناراحت شد و به او رو کرد و فرمود:
آیا ترسیدى چیزى از فقر او به تو سرایت کند؟  ادامه مطلب ...

اس ام اس جدید سیگار


تو را ترک کردم ، به سیگار رسیدم !
حال سیگار را ترک کرده ام ، اما از تو هیچ خبری نیست . . .

*

*

*

سیگار روشن کردن مثل روشن کردن تلویزیون برای دیدن خاطراته ، با هر کامی که میگیری فقط کانالشو عوض میکنی . . . 
ادامه مطلب ...

داستان جالب کریم خان زند و مرد فقیر و بزرگی خداوند

درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .
کریم خان گفت : این اشاره‌ های تو برای چه بود ؟
درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم .
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟ 
ادامه مطلب ...

داستان زیبای کمک به دیگران حتما بخونید


شب سردی بود …. پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن …شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت … پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر … چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود … 
ادامه مطلب ...

داستان خنده دار پیرمرد و بچه ها


یک پیرمرد بازنشسته خانه ی جدیدی در نزدیکی یک مدرسه خرید. یکی دو هفته ی اول همه چیز به خوبی و خوشی گذشت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه پس از تعطیلی کلاس ها ۳ تا پسر بچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می زدند هر چیزی که در خیابان افتاده بود شوت می کردند و سروصدای عجیبی به راه انداختند. 
ادامه مطلب ...

داستان جالب و آموزنده پول یا ترانه های شاد


در روزگار قدیم کفاش پیری نزدیک حجره ی تاجری ثروتمند و چاق بساط کرده بود. کفاش شادمانه آواز می خواند و کفش وصله می زد و شب با عشق و شادی نزد خانواده خویش می رفت. تاجر تنبل و پولدار که بیشتر اوقات در دکان خویش چرت می زد و شاگردانش برایش کار می کردند کم کم از صدای خواندن کفاش خسته و کلافه شد تا اینکه یک روز از کفاش پرسید درامد تو چقدر است. کفاش گفت روزی ۵ درهم. تاجر یک کیسه زر به سمت کفاش انداخت و گفت: بیا این از درامد همه ی عمر کارکردنت هم بیشتر است. برو خانه و راحت زندگی کن و بگذار من هم کمی چرت بزنم .آواز خواندنت مرا کلافه کرده . 
ادامه مطلب ...

داستان بسیار زیبای مرد ثروتمند خسیس

مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید:

نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.

کشیش گفت:

بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم. 
ادامه مطلب ...